زبانحال حضرت زینب در شهادت حضرت زهرا سلام الله علیها
تا قلب مـن نگـشتـه از غصّه پاره مادر خیز و نوازشــم کـن با یک اشاره مادر تــو آفتــاب مغــرب، مــن ماهـپــارۀ تو بنگر چگونه ریــزد چشمم ستاره، مادر دردا کـه بعــد جـدّم، کُـشتـنـد مـادرم را آمد بــه روی داغــم، داغ دوبـاره مـادر پایت به روی قبله، دستت به روی صورت داری چرا به گوشت یک گوشواره مادر؟ قلبم درآتش افروخت، یکبار صورتم سوخت تــا بر رخ کبـودت، کـردم نظاره مـادر وقتـی پناه بردی در پشت در، بـه دیوار دیــوار بهــر ما شـد، دارالزیــاره مـادر با داغ توست هر دم، سـوز هـزار سالم هر لحظه در عزایت، دارم هزاره مادر مقتـول اگـر نمیشد، محـسن در آستـانه ما داشتیم هم اکنون یک شیرخواره مادر با چشم خویش دیدم میزد تو را مغیره گویی نـفس بـه قـلبم میشد شراره مادر باشد که میثمت را چشمی کنی کـرامت تــا در مصیبـت تـو، گریـد هماره مادر |